هنوز چند دهه بيشتر از نهضت پيروز پيامبر (صلي الله عليه و آله ) نگذشته بود، هنوز 20 سال بيشتر از شهادت پدرش اميرمومنان و برادرش امام حسن(ع) نمي گذشت، هنوز آنهمه سفارش ها و محبت هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله ) نسبت به امام حسين عليه السلام از دل و ديده ها زدوده نشده بود، چراجامعه يکباره عوض شد و فرزند فاطمه زهرا (س)، پاره تن پيامبر (صلي الله عليه و آله ) و برترين زنان عالم را با لب تشنه در صحراي نينوا در نهايت قساوت و بيرحمي سرش را بريدند و ياران و فرزندانش را (حتي کودک شير خوارش را با تير سه شعبه بهجاي آب) شهيد کردند، خيمه ها را آتش زدند و زنان و بازماندگان او را اسير نمودند و همراه سرهاي شهدا به کوفه و شام نزد خليفه به اصطلاح اسلامي زمان فرستادند؟!
وقتي حادثه تاريخي را از اين زاويه بنگريم يعني از نقل تاريخ به عنوان يک رخداد تاريخي و تاريخ نقلي فراتر رويم (و از پرداختن به شکل و ظاهر حادثه بيرون بيائيم) و وارد فلسفه تاريخ شويم تا قوانين و سنتهاي حاکم بر جامعه و حوادث را کشف کنيم و عواملي که باعث بهوقوع پيوستن چنين فاجعه اي شده بيابيم اينجاست که تاريخ ديروز آينه زندگي امروز و فردايمان مي گردد و تاريخ نه يک قصه خشک که سراسر کلاس درس و عبرت و پند آموز مي شود و عاشورا يک فرهنگ و چشمه ساري الهام بخش و پرپيام و پويا و سازنده در بستر زمان خواهد شد و کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا را تداعي و ترجمان گشته، مبارزه و ستيز حق و باطل را و رسالت مسلمانان و شيعه حسين بودن را تکليف مي کند.
در جواب اين سوال قرآن کريم يک پاسخ کلي مي دهد و مي فرمايد: "فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا؛ از پي آنها کساني جانشين شدند که نماز را ضايع کردند و شهوات و هواهاي نفساني را پيروي نمودند که به زودي سزاي گمراهي را خواهند ديد، يعني افراد و حاکماني جانشين گذشتگان شدند که به جاي خدا و آرمانخواهي الهي در عقيده و عمل، نماز (نماد عبوديت و عاليترين شکل ارتباط انسان با خدا و اطاعت از دستورات او) را ضايع کردند (نه آنکه به ظاهر نماز نمي خواندند بلکه شرايط و رسالت و پيام هاي انسان ساز نماز را رعايت نمي کردند و ايمان واقعي نداشتند) و همچنين ارزشها و روابط صحيح و سالم اجتماعي را در هم ريختند و دنبال تمايلات نفساني و هوس هاي فردي و حزبي و فساد اخلاقي و اجتماعي رفتند در نتيجه گرفتار گمراهي و تباهي سقوط شدند که اين نيز يک سنت و قانون قرآني است و حتمي که وقتي ملتي و جامعه اي تغيير عقيده و عمل دهند شرايط و مسائل آن جامعه عوض مي شود
"ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما به انفسهم"
و اين تغيير را در زمان امام حسين عليه السلام و حادثه عاشورا به وضوح شاهديم که در اينجا به اختصار برخي علل و عوامل آن را مرور مي کنيم.
1- جهل جامعه نسبت به امام، اسلام و زمان به ويژه مسلمانان که در نتيجه کشورگشايي ها تازه به اسلام گرويده بودند و همچنين مسلماناني که 40 سال تحت تاثير تبليغات سوء معاويه قرار داشتند و آنها که از مرکزيت اسلام و معارف نبوي و اهل بيتش دور بودند، بهعلاوه اکثر صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله ) و مهاجر و انصار از دنيا رفته بودند.
البته در ناآگاهي و محروميت فکري و فرهنگي نگهداشتن مردم از شيوه هاي رايج استعمارگران و حاکمان سلطه است. با آنکه اسلام دين علم و آگاهي است و تحصيل دانش را برهمگان فرض نموده و پيامبر (صلي الله عليه و آله ) فرمود خير الدنيا و الاخره مع العلم و شر الدنيا و الاخره مع الجهل ... و لذا امام حسين عليه السلام در هر فرصتي آگاهي مي داد، مخصوصا نخبگان را در جريان شرايط حاکم و جامعه قرار مي داد. براي بزرگان بصره و کوفه و بني هاشم نامه فرستاد و متذکر شد: فان السنه قد اميت و ان البدعه قد احييت ... به حقيقت سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله ) منزوي و از بين رفته و بدعت ظاهر گشته. اگر سخنم را بشنويد و اطاعتم کنيد شما را به سعادت هدايت ميکنم3 و جمعي از بزرگان را در منا دور از چشم ماموران بني اميه جمع ميكرد و مخفيانه مسائل را با آنان در ميان مي گذارد و توصيه مي کند که حرف مرا بشنويد و رازدار باشيد و به شهرها و قبايل خود بازگرديد و آنچه را مي دانيد به افراد رازدار بگوييد:" فاني اخاف ان يندرس هذا الحق و يذهب"؛ چرا که مي ترسم حق به طور کلي مندرس و منزوي شود و مردم ندانند حق و اسلام و ارزشهاي راستين چه بوده است4 همچنين که رسماً اعلام کرد "الا ترون الحق لايعمل به و الباطل لا يتناهي عنه5" و " علي الاسلام السلام اذا بليت الامه براع مثل يزيد بايد براي اسلام فاتحه خواند و مرگ اسلام فرا رسد با حاکميت سرپرستاني چون يزيد6 و نيز نابهنگام از مکه بيرون آمد دروقتي که همه آماده مناسک حج مي شوند تا خفتگان بيدار شوند و در خطبه اي خط الموت علي ولد آدم .... فاني راحل .... و تکليف همه را مشخص مي کند که هر کس حاضر است خون پاک قلبش را در راه ما که راه خداست به بخشد و آماده ديدار پروردگار شود با ما حرکت کند و من فردا رهسپارم 7 و با بزرگاني چون فرزدق ابن عباس محمد بن حنفيه و ... ملاقات و پرده از توطئه هاي ضد اسلام رژيم برداشت و همه را آگاه کرد.
2- دنيا گرايي و دلبستگي به رفاه و متاع دنيا پيروي هواهاي نفساني و دوري از آموزه هاي ديني همانند زهد و ساده زيستي و قناعت و ترک طمع، فرهنگ تجملگرايي و دنيا پرستي معاويه خليفه و درباريان حکومتش برجامعه سايه افکنده و چشم و گوش ها به حق بي توجه شد چرا که "حب الشي يعمي و يعصم" عشق و محبت به چيزي آدمي را کور و کر مي کند و از طرفي" الناس علي دين ملوکهم" مردم بر دين و روش حاکمانشان حرک مي کنند. شما عمربن سعد را مي بينيد وقتي عبيدالله زبن زياد براي رسيدن به فرمانداري سرزمين ري جنگ با امام حسين عليه السلام (ع) را به او پيشنهاد مي کند مي گويد اترک ملک الري و الري منيتي؛ مدتهاست آرزوي حکومت ري را دارم چگونه دست از آن بردارم و همچنين لشکر شام و کوفه براي رسيدن به غنايم و جايزه در کشتن آنحضرت از يکديگر سبقت مي گرفتند و بعد از به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام خيمه هايش را غارت، حتي گوشواره از گوش کودکان و انگشتر از دست بريده آنحضرت درآوردند و به عبيدالله حاکم کوفه مي گفتند به ما درهم و دينار بيشتر بده که بدن حسين را از زير سم اسبان کوبيديم. اين واقعيت را در کلام اباعبدالله الحسين مشاهده مي کنيم: الناس عبيدالدنيا و الدين لعق علي السنتهم8مردم تغيير کرده بردگان دنيا و دنيا پرست شده اند و دين آنها ظاهري و زباني است و تا آنجا که دين در خدمت ماديات و رسيدنشان به متاع دنيا باشد مي خواهند و گاه آزمونها دينداران بسيار اندکند. آري وقتي رفاه طلبي و دنياخواهي بجاي خدا خواهي و حق گرايي آمد آدمي براي رسيدن به ثروت و شهوت و رياست دست بههرجنايتي مي زند و هر ذلتي را هم مي پذيرد. در نقطه مقابل امام حسين عليه السلام مي فرمايد: ما براي حفظ ارزشها و هدايت امت و نجات انسانها بپاخاستهايم. اللهم انک تعلم انه ما کان منا لم يکن تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنري المعالم في دينک و نظهر الاصلاح في بلادک و مامن المظلومون من عبادک ... خدايا تو ميداني اين تلاش ها که انجام داديم براي رسيدن به حکومت و فرمانروايي و مال بي ارزش دنيا نبود بلکه براي نماياندن نشانه ها و معارف دين تو و اصلاحات در سرزمينهايت بوده تا بندگان ستمديده تو به امنيت و آسايش رسند و به فرايض و سنن و احکام تو عمل شود و شما اي مردم، اگر ما را در اين راه و هدف مقدس ياري نکنيد و با ما به انصاف رفتار ننمائيد ستمگران برشما سلطه بيشتر يابند و مي کوشند تا نور پيامبر را (صلي الله عليه و آله ) خاموش کنند .... 9
3- ترس از مرگ از آنجا که توده مسلمان آن روزگار روحيه شهادت طلبي را از دست داده بودند و با دلبستگي به دنياي زود گذر از مرگ مي ترسيدند امام حسين عليه السلام اين ضعف رواني و ايماني را خاطر نشان نموده و به نخبگان گرد آمده در مکه مي فرمايد فلا مالا بذلتموه و لا نفسا خاطرتم بها الذي خلقها و لا عشيره عادتيموه؛ شما از موقعيت خود در راه حفظ اسلام تلاش نکرديد نه مالي در راه خدا و مبارزه با باطل صرف کرديد و نه جانتان را براي خالق جانها به خطر انداختيد و نه با قبيله و خويشان منحرفتان درافتاديد. 10 مسلمان واقعي به آخرت و رضاي خدا مي انديشد نه نفس فريبگر و دنياي گذرا، لذا از مرگ و شهادت در راه حق هراسي ندارد که اين آموزه قرآن و عترت است. مرگ اگر مرد است گو نزد من آي تا درآغوشش بگيرم تنگ تنگ و از اين رهگذر است که امام علي مي فرمايد والله لابن ابيطالب انس بالموت من الطفل بشدي امه؛ بهخدا سوگند انس و اشتياق علي به مرگ بيش از انس کودک به پستان مادرش مي باشد11و وقتي شمشير شهادت به سرش فرود مي آيد فرياد مي زند "فزت و رب الکعبه" و امام حسين عليه السلام مي فرمايد: موت في عز خير من حياه في ذل12 الموت اولي من رکوب العار؛ مرگ بدتر از پذيرش ننگ و عار است. هيهات منا الذله13فقتل امرء بالسيف في الله افضل؛ بهراستي کشته شدن با شمشير و جهاد در راه بهخدا برتر از ماندن و مردن است. و نه تنها شعارش اني لا اري الموت الاسعاده و همچنين ان کان دين محمد لم يستقم الابقتلي فياسوف خذيني بود بلکه اصحابش شيران شجاعي بودند که امام حسين عليه السلام به زينب در شب عاشورا فرمود: اما والله لقد نهرتهم و بلوتهم يستانسون بالمنيه دوني استيناس الطفل بلبن امه؛ خواهرم، بهخدا قسم من ايشان را آزمودم و بارها از خود راندم. گفتم برويد اينجا نمانيد. بني اميه مي خواهند خون مرا بريزند ولي ديدم آنان مرگ در حضور مرا بيش از انس کودک به شير مادرش دوست دارند14، حتي کودک 13 ساله تربيت شده حسين مي گويد مرگ و شهادت در نظرم احلي من العسل از عسل شيرين تر است و در روز عاشورا اصحاب براي رفتن به ميدان جانبازي از يکديگر سبقت مي گرفتند و حسين به آنان مي فرمود صبرا بني الکرام15 آري قيام عاشورا نه تنها اين ترس را در جامعه آنروز شکست بلکه به تمام آزادگان جهان درس عزت و استقامت و ايثار آموخت
4- تبليغات بعد از ارتحال پيامبر (صلي الله عليه و آله ) بنيانگذار مکتب الهي اسلام جريان نفاق وارد ميدان شد و حزب اموي به رهبري ابوسفيان که تا سال هشتم هجري در برابر پيامبر (صلي الله عليه و آله ) ايستاد و برضد اسلام مبارزه مي کرد با فتح مکه به ظاهر تسليم پيامبر (صلي الله عليه و آله ) و قدرت اسلام شد. در جلسه اي به بني اميه اعلام کرد:تلقفوها تلقف الکره فوالذي يحلف به ابوسفيان ما من جنته و لا من نار.... بکوشيد گوي خلافت را بربائيد و در حکومت راه پيدا کنيد و در بني اميه نگه داريد که سوگند با آنچه ابوسفيان قسم مي خورد (بت ها) بهشت و دوزخ و آخرت و قيامت در کار نيست و به دنبال تغيير مسير ولايت و امامت و به فراموشي سپردن جانشيني علي (ع) در غدير خم با توطئه سقيفه سازان بني اميه براي نفوذ در دستگاه حکومت فرصت را مناسب ديده و معاويه به حاکميت منطقه شام رسيد و براي منزوي نمودن امام علي (ع) و خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله ) با تبليغات سوء گسترده و انواع تهمت ها به ترور شخصيت حضرت علي (ع) پرداختند تا جايي که به آنحضرت درخطبه هاي نماز جمعه و قنوت نمازها بدگويي و لعن مي فرستادند16و حتي او را متهم به شرک و قتل عثمان نمودند و خود را خونخواه عثمان و خال المومنين و کاتب وحي و صلح طلب معرفي کردند و معاويه با استفاده از برخي شعراي معروف مانند اخفل نصراني گويندگان و محدثان و قاريان درباري و دنيا و دادن پول و سکه و طلا آنها را مي خريد، بهطوريکه ابوهريره را وادار کرد تا آيه شريفه و من الناس من يشري نفسه ابتغا مرضاته را درباره ابن ملجم جعل کند. معاويه آنگونه فضائل علي(ع) را ممنوع و تفسير قرآن را تحريف کرد و وقتيکه آنحضرت در مسجد کوفه در محراب عبادت و در حال نماز به شهادت رسيد عده اي در شام گفتند مگر علي نماز مي خواند؟! و معاويه مي گفت خداوند به نفع من حکم کرد که من کشته نشدم ولي حضرت علي به دست خوارج نهروان کشته شد و من براي حکومت باقي ماندم و يزيد شارب الخمر و قمارباز و جنايتکار 17هم وقتي حکومت را در دست گرفت و امام حسين عليه السلام سيدالشباب اهل الجنه و امام معصوم خاتم را به شهادت رسانيد مي گفت حسين ... وحدت ملي را شکسته و برخليفه خروج کرده و از دين جدش بيرون رفته و با شمشير جدش کشته شده است وبه زينب کبري گفت ديدي خدا با برادرت چه کرد و ما را پيروز نمود و او از دين پدر و برادرت بيرون رفته بود و بالاتز اينکه عمربن سعد با تکبير فرمان حمله به حسين را صادر و ميكند و مي گويد اي لشکر خدا، سوار شويد که بهشت بشارت باد بر شما و اين روش سياستمداران ستمگر بوده و هست که با تبليغات و رسانه هاي خبري افکار توده مردم را تغيير ميدهند و فرهنگ جامعه را به نفع اهداف سلطه طلبانه خود منحرف مي کنند حتي با ابزار دين حقيقت دين و اسلام را به قتلگاه مي برند.
5- تهديد و ارعاب يزيد هم مانند پدرش معاويه که با سياست تهديد و ترور وتبعيد و شکنجه مخالفان و با ايجاد جنگ صفين و همچنين ترور ياران علي(ع) همانند حجربن عدي ها، رشيدها و با ايجاد جنگ رواني و ترساندن مردم توسط جاسوسان و رسانه هاي خبري و تهديد مردم کوفه با دادن فرمانداري آنجا به مردي خشن و جنايتکار مانند عبيدالله بن زياد و شايع کردن اينکه لشکر مجهز و مسلح شام مي آيد و همه را در هم مي کوبد و برقراري حکومت نظامي در کوفه و به شهادت رساندن مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و ميثم تمار و عبدالله يقطر و ... با استفاده از روحيه تعصب قبيله اي و اينکه افراد تابع تصميم رئيس قبيله اند سران قبايل را تهديد و ساکت کرد و بسياري از بزرگان کوفه و شيعيان را زنداني و هواداران مسلم بن عقيل (نماينده امام حسين(ع) در کوفه) را پراکند.
6- تطميع زورمداران حاکم همانند يزيد با فرستادن پول و سکه هاي طلا و هداياي زياد و وعده هاي رياست و مقام نخبگان و نيروهاي تأثيرگذار جامعه را مي خرند حتي شريح قاضي را با آن همه سوابق 60 ساله قضايي را واداشته تا حکم قتل پسر بي گناه پيامبر (صلي الله عليه و آله ) خدا را صادر کند و يا عمربن سعد چهره مشهور و ظاهر الصلاح را فرمانده لشکر براي جنگ با امام حسين عليه السلام قرار دهد تا مردم را آسانتر بفريبد و براي جنگ با آن حضرت آماده شوند البته در اين ميان سکوت عالمان و آگاهان ضعيف الايمان و اهل تساهل و تسامح و مرعوب دستگاه بني اميه يا دنياپرست و روشنفکران نان به نرخ روز خور را نمي توان در شکل گيري جنايت قدرت حاکم ناديده گرفت چرا که نه تنها امر به معروف و نهي از منکر نکردند و عليه ستمگر حاکم فرياد نزدند بلکه با سکوتشان تمام زشتيها و جنايات يزيد را تاييد نمودند و به او جرأت دادند که به مدينه حمله كند و آن کشتار، غارت و تجاوز جنايت بار را انجام دهد و بعد هم به مکه يورش برد. آري اگر عالمان دنيا طلب و خواص ناصالح و فرهيختگان بي ايمان بپا مي خاستند و توده هاي مردم را بيدار و هوشيار مي کردند و به فرموده علي(ع) و ما اخذ الله من العلماء الا يقارو علي کظه ظالم و لا سغب مظلوم و اگر نبود عهد و پيمان خدا از علما که بر شکم بارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سکوت نکنند18، عمل ميکردند. همانگونه که امام خميني قيام کرد و در برابر استبداد داخلي و استعمار خارجي ايستاد. کربلا چهره ديگري داشت و آنهمه مظلوميت بر حسين بن علي تحميل نمي شد و در طول تاريخ پيروان او و عاشورائيان مورد ظلم و ستم قرار نمي گرفتند و امروز اگر کربلا کتاب عبرت و درس زندگي مان نباشد مغلوب و منزوي خواهيم شد و تاريخ تکرار خواهد شد!
نظرات شما عزیزان: